مصاحبه با زنده یاد بوخلف مرد سالخورده عسلویه

0

بازدیدها: 1

مصابحه قدیمی با بوخلف آزادی در تاریخ 1385 بهمن ماه توسط بومطر 

مقدمه :

آقای محمدخلف آزادی ساکن عسلویه یکی از سالمندترین افراد این منطقه می باشد که ۱۰۶سال عمر دارد این مرد کهنسال جسمی توانمند وسالمی دارد مردی که سالهای سال و یک قرن آن را  پشت سرگذاشته تا شاهد تحولات تاریخی بسیار درایران از سقوط سلسله قاجار و روی کار آمدن سلسه پهلوی و سرانجام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران بوده است  با این کهنسال دلگشا پا به حرف می نشینیم

بیوگرافی :محمدآزادی فرزند خلف هستم ۱۰۶ سال دارم 2بار ازدواج کردم حاصل 2 ازدواجم 7 دختر و یک پسر می باشد هر2 زنهایم به رحمت خدا رفتند بزرگترین فرزندانم 80 سال که دار فانی وداع کرده وکوچکترین آنها 50 ساله می باشد دارای 43 نوه 77 نتیجه و 54ثمره می باشم .

  کار:

از بدو جوانی به کشت وزراعت و چوپانی مشغول بودم  سپس به کویت و بحرین و قطر و شهر بصره درعراق رفتم وازعسلویه تا آبادان و خرمشهر پیاده رفتم .

تولد و ایام جوانی :

من در نایبند متولد شدم نایبند شهربزرگی بوده ودرحالی که عسلویه درآن زمان غیر معروف بود مردم شهر نایبند مردم ثروتمند ومتمول که ثروت ودارای آنها ناشی ازصید مروارید می باشد  بوخلف می گوید درآن زمان گله خرما که 30 کیلو وزن داشت 3 کرون تومان به پول رایج آن زمان داد وستد می شد

ولی بعلت عدم تسلط کافی دولت و هرج ومرج زیاد در این مناطق دزدی وغارت و  چپاول  توسط خوانین و دستنشانده آنها و ظلم وستم به مردم و بروز بیمارهای گوناگون از قبیل حصبه و طاعون که افراد بیمار و غیر قابل علاج به درون چاه می انداختند و از سوی دیگر بروز قحط سالی درآن زمان باعث شد که نایبند از شهرزیبا به شهرمردگان تبدیل شود و ‌و این امر باعث خروج مردم ازاین شهر و مهاجرت به سوی روستاهای اطراف و عسلویه گردید بوخلف ادامه می دهد در آن زمان ننگ شاهد هجوم ملخ به محصولات گندم ازبین بردن نخلهایم بودیم .

تحولات سیاسی :

از بوخلف درباره اوضاع سیاسی جهان وایران درآن زمان سوال کردم ؟

که او اینطور برایم تعریف کرد در آن زمان از دخول یهودیان به فلسطین وقتل عام مردم بیگناه فلسطین می شنیدیم وحرف از یک سردار ملی به نام مصدق که خیلی ها دران زمان به او علاقه داشتند بوده واشغال آبادان درآن زمان توسط انگلیسیها  می باشد که ما سرباز بودیم و از اینجا تا کنگان وسپس تا بوشهر و از انجا به برازجان پیاده رفتیم سپس با موتر( ماشین ) به شیراز رفتیم وقصد درگیری با متجاوزین داشتیم که به ما فرمان عقب نشینی دادند و اعلام بی طرف ایران شد .

عسلویه :

ازبوخلف درباره اوضاع عسلویه درآن زمان سئوال کردم ؟

اوگفت درآن زمان توسط شیخ حاکم برعسلویه که ازآل حرم بود اداره می شد این شیخ بنام شیخ احمد وبه بوسیف معروف بود وتمام مردم عسلویه به او احترام خاصی قائل بوده اند  وبعلت زیر بار نرفتن و ممانعت ازدخول بیگانگان به منطقه عسلویه یک ناو جنگی به فرمان جنرال دریا بیگی ،عسلویه را ازطرف دریا و نیروی پیاده نظام از طرف شمال عسلویه اقدام به محاصره وحمله برای دستگیری شیخ احمد کردند و لی با مقاومت مبارزین جسورو شجاع 2 نفر از مبارزین بنام شاهین و عامر که ازبزرگترین فداییان وشجاعترین افراد شیخ احمد بوده اند مواجه گردیداند این جنگ به یک ماه طول کشید وجنرال بیگی با دیدن استقامت وایستادگی جنگجویان شیخ احمد ازطریق دریا اقدام به شلیک توپ ومنهدم ساختن قلعه و سنگرهای مبارزین کرد که عامرو شاهین به درخت لیر که بین نخل تقی وعسلویه می باشد پناه برداند وازانجا به شکار سربازان و درجه داران پیاده نظام پرداختند انطور که بوخلف روایت می کند 48 سرباز و10 درجه داربه ضرب گلوله ازپای درآورداند به گفته بوخلف ان زمان تفنگی که شاهین و عامر در اختیارداشتند به دوربین شکاری مجهز نبود بلکه در تیراندازی ماهر و دقیق بودند، ولی سرانجام به مکان آنها پی بردند و با بنباران کردن آن مکان آنها به شهادت رساندند .       

 “یوم انقتل عامرو شاهین دخلت الخیاله”  و این مثال نمایان رشادت وفدای خود درمقابل جلوگیری از دخول بیگانگان به شهرخودشان بودهاند چون انها ازپیامبرخود (ص) شنیده اند من مات دون اهله فه هو شهید  روحشان شاد ویادشان گرامی باد  بوخلف درحالیکه اشک می ریخت می گفت یاد عزیزان مرا به شوق می آورد امروز ما به پاس شهادت طلبی ورشادت آنها که 58 نفر ازیک ارتش نظامی ازپای درآوردند و شهرخود ازتجاوزو شیوع فساد جلوگیری کرده اند احترام می گذاریم (بومطر – باوجود چنین مردانی من تعجب می کنم که حتی یک خیابان یا کوچه به پاس وتجلیل ازشهامت این ابرمردان تاریخ عسلویه بنام انها نمی باشد در حالیکه دراستان ما ازمبارزین که جلو تجاوز ایستادگی کرده اند به رسم یادبود مجسمه یا خیابان اصلی شهر بنام انها می باشد جا دارد شورای شهر و شهردارمحترم به رسم یادبود وتجلیل از همه شهداء وفدایین که برای حفظ ناموس ووطن خود ازجان ومال خود گذشتند ازانها به یاد برده شود واسم آنها زنده شود و خیابان یا میدان شهر بنام این عزیران باشد )  

خاطرات :

از بوخلف خواهش کردم یک خاطره برای خوانندگان تعریف کنند

بو خلف اینچنین می گوید که یک روز جمعه برای چوپانی همراه چند نفر که من جوانترین آنها بودم رفتیم که ناگهان یک صدای مهیبی و ترسناک که باعث فرار گوسفندان و گاوهایمان شد مواجه گشتیم از یکی که بزرگترین ما بود وپیرمرد بود پرسیدم که این صدا چیست او گفت این دیو بزرگ است  پس فرار کنید وما پا به فرار گذشتیم ولی بعداً متوجه شده ا یم که آن هواپیمای جنگی ارتش ایران بوده است  .

آخر کلام :

درپایان ازداشتن حرف خاصی به مسئولان و شورای شهر پرسیدم؟

که گفت عبدالله ساکن ارض الله و سپس ادامه داد و گفت آخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمین

تهیه کننده این مصاحبه :بومطر / بهمن ماه 1385

توجه 

(( بوخلف درتاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۴ دار فانی وداع گفت وبه رحمت خدا رفت روحش شاد ویادش گرامی باد.

این مصاحبه در تاریخ 1385 در بهمن ماه توسط بومطر (انصاریان) در خانه آن مرحوم صورت گرفت که در ماهنامه غدیر که در آن سالها توسط دفتر امام جمعه شهرستان منتشر می شد چاپ گردید ))

                                 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *